عده زیادی از دانشآموزان مدارس فارسی در آمریکا یا اصلاً فارسی حرف نمیزنند و یا در حد خیلی ابتدایی به فارسی صحبت مىکنند. مخلوط کردن این دسته از دانشآموزان با دانشآموزانی که فارسی را به خوبی صحبت میکنند و گذاشتن برنامه یکسان برای انها نه تنها نیاز خاص آنها را نادیده میگیرد بلکه علاقه به یادگیری زبان فارسی را هم در اغلب آنها از بین میبرد. نا متناسب بودن پایه دو گروه با هم سبب میشود که کلاسها برای آنهایی که فارسی حرف نمیزنند، بسیار مشکل یا بىربط باشد. مشکل بودن و بیربط بودن کلاس نیز نهایتاً باعث میشود که آنها فکر کنند توان یادگیری فارسی را ندارند. شاید در این گونه کلاسها بعضی از دانشآموزانی که فارسی حرف نمیزنند، نهایتاً خواندن و نوشتن فارسی را یاد بگیرند بدون اینکه بدانند چه میخوانند و یا چه مینویسند. متأسفانه تعداد زیادی از آنهایی که در همان کلاسهای پایین، مدرسه فارسی را ترک مىکنند، از این گروهاند. عده بسیاری هم با علم به اینکه این مدارس جوابگوی نیاز بچههایی که فارسی حرف نمىزنند نیست، اصلاً آنها را به مدرسه نمیفرستند.
دانشآموزانی که فارسی صحبت نمیکنند، اغلب از خانوادههایی هستند که علاقهمندند فرزندانشان فارسی صحبت کنند، اما شرایط موجود در خانه آنها برای یادگیری فارسی مناسب نیست:
۱- تعداد کثیری از بچههایی که فارسی صحبت نمیکنند از خانوادههایی هستند که یکی از والدین آنها فارسی زبان نیست؛
۲- عدهای از بچههای کوچکتر خانواده بیشتر در خانه با خواهر و برادر بزرگتر خود به انگلیسی حرف مىزنند؛ و یا
۳- در بعضی خانوادهها هم پدر و هم مادر هر دو فارسی زباناند ولی کار و مشغله خارج از خانه باعث مىشود که آنها خیلی کم درخانه با بچههایشان به فارسی صحبت کنند.
برنامه آموزشی مدارس فارسی برای دانشآموزانی که به فارسی صحبت نمىکنند باید عمدتاً آموزش صحبت کردن به فارسی باشد. آموزش مکالمه به این گروه در حد فهم آنها و آمیختن آنها با گروه همسطح آنها باعث میشود که علاقه آنها به یادگیری زبان فارسی بیشتر شود و بیاموزند که یادگرفتن فارسی غیر ممکن نیست.
بر همین اساس بود که کلاس مکالمه فارسی را در مدرسه خوارزمی برای دانشآموزانی که فارسی صحبت نمیکردند، دایر کردم و در برنامهریزی این کلاسها چهار اصل مهم را در نظر گرفتم:
۱- این که دانشآموزان انگیزهای برای یادگرفتن فارسی ندارند.
۲- والدین آنها نمیتوانند به آنها در تمرینهای مکالمه فارسی کمک کنند.
۳- سطح کم دانش فارسی این دانشآموزان باعث میشود تا نتوانند خود را از مرحلهای که هستند به پایهای بالاتر برسانند، به اضافه هنوز هم در سنی نیستد که خودشان راٍساً فارسی یاد بگیرند.
۴- ابزارهای کمک آموزشی موجود برای این کلاسها قابل استفاده نیست؛ چرا که اولاً اغلب برای تمرین مکالمه مناسب نیست و در ثانی هنوز انگیزه یادگیری فارسی در آنها به وجود نیامده تا از آنها استفاده کنند.
برای این کار، دو کلاس تشکیل دادم: یکی برای دانشآموزان ۷ ساله و یا کوچکتر و دیگری برای دانشآموزان ۷ سال به بالا که نمىتوانستند فارسی حرف بزنند. در ابتدا کلاس بچههای کوچکتر یک ساعت و کلاس بچههای بزرگتر دو ساعت بود و هر دو دسته بقیه ساعات را در کلاسهای عادی مدرسه شرکت مىکردند. ولی بعداً کلاس بچههای بزرگتر را تبدیل به گروه کوچکی کردم که خود و خانوادههایشان ترجیح میدادند فقط در کلاس مکالمه باشند، این گروه کوچک تمام روز را فقط در کلاس مکالمه فارسی مىگذراندند. کلاس بچههای کوچکتر هنوز یک ساعت بود. گاهی هم کلاس مکالمه انفرادی داشتم و در آن با دانشآموزی برای تقویت زبان فارسىاش به مدت نیمساعت تمرین گفتگو مىکردم.
هدف هر دو کلاسها تمرین حرف زدن بود که آن نیز توأم با یاد دادن، تمرین مکرر و مکالمات روزمره بود. اول اعتماد به نفس فارسی حرف زدن را در آنها تقویت کردم و نشان دادم که حرف زدن فارسی ساده است و در درجه دوم سعی کردم که علاقه آنها به کلاس مکالمه از بین نرود بنابراین سعی کردم سعىام در این بود که کلاسهای متنوع، جالب و تازه باشد. با این کار قوه یادگیری و علاقه هر نفر در هر سنی که بود تا حدودی آماده مىشد. تکرار مکرر یک ایده از راههای گوناگون و بر اساس تجربه و علایق هر دانش آموز تهیه مىشد.
در زیر نمونههایی از برنامههای استفاده شده در کلاسها را آوردهام:
۱- برای کلاسهای آمادگی (۷ سال یا کوچکتر) از شعرهای بسیار کوتاه ولی پر از کلمات رایج و در سطح آنها استفاده میکردم یکی از موفقترین شعرها این بود.
چشم چشم دو ابرو/ دهن و بینی، یک گردو. حالا بکش دو تا گوش/ موهاش نشه فراموش. چوب چوب یک گردن/ حالا یک گردی تن. دست دست دو تا پا /کفش و جوراب بکش پاش و بعد در حالی که شعر مىخواندم شکل آدمکی را روی تخته میکشیدم. گاهی هم شکل مسخرهای میکشیدم، مثلاً وقتی مىگفتم چشم چشم، یکی از چشمها را بالا و دیگری را پایینتر مىگذاشتم. بعد از من، هر کدام از دانشآموزان پای تخته این شعر را میخواندند و همزمان آدمکی مىکشیدند بعد به هر کدام از اعضای بدن که در این شعر بود اشاره میکردم و از یکی میپرسیدم «این چیه؟» بعد هر دانشآموز از نفر قبلی این سؤال را مىکرد (جالب اینکه وقتی به صورتم اشاره میکردم و مىگفتم «این چیه؟» اغلب مىگفتند «یک گردو»).
باید یادآوری کنم که اعداد و روزهای هفته آسانترین موضوع برای یادگیری بود. به همین جهت مثلاً از اعداد برای رفع خستگی استفاده مىکردم، بخصوص که خیلی راحت میشد متناسب با سطح یادگیری دانشآموزان اعداد را به آنها یاد داد. مثلاً به بعضیها از ۱ تا ۲۰ شمردن، به دیگران از ۱ تا ۱۰۰ شمردن و یا به برخی از ۱۰۰ تا ۱۰۰۰ شمردن و به گروهی دیگر صدتا صدتا شمردن و یا شمردن اعداد فرد و زوج یا انجام چهار عمل اصلی و غیره را یاد میدادم.
۲- برای یاد دادن رنگها از آب نباتهای ام و ام(M&M) استفاده مىکردم. به این ترتیب که «ام و ام» را به شاگردی نشان مىدادم و مىپرسیدم «این چه رنگی است؟» و بعد اگر رنگ را درست میگفت «ام و ام» به او جایزه مىدادم.
ابتدا برای اینکه همه تشویق شوند از هرکس رنگی را مىپرسیدم که مىدانست. بعد شاگردان از همدیگر سؤال مىکردند. این سؤال را به چیزهای دیگری مثل میوه، لباس، رنگ چشم، مو دندان و غیره نیز تعمیم میدادم.
باید یادآور شوم که برای دانشآموزان بزرگتر بهترین جایزه این بود که از آنها بخواهم به دانشآموزان کوچکتر درس بدهند.
۳- برای جملهسازی، بچهها با دو جمله ساده «من دارم» و «من هستم» شروع میکردند و با لغاتی که میدانستند، جملات گوناگونی در مورد خود مىساختند. بعد جای خالی جمله «دوست من ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ دارد» و «دوست من ـ ـ ـ ـ ـ است» را با کلمات جدیدتر پر مىکردند و غیره. این تمرین بهترین فرصت برای یاد دادن لغات جدید بود.
۴- در برنامهای دیگر نقش بازی مىکردیم. مثلاً در مکالمه تلفنی، من نقش دوست مامان یکی از دانشآموزان را بازی میکردم و از دانشآموز سراغ مامانش را مىگرفتم. این مکالمه تلفنی را دانشآموزان با هم تمرین مىکردند
۵- یکی دیگر از برنامههای تمرین مکالمه فارسی از طریق بازیهای گوناگون مثل مسابقه ۲۰ سؤالی بود. نخست شیوههای مختلف سؤال کردن و اشیای توی کلاس را تمرین مىکردیم و بعد یک چیزی از کلاس را انتخاب میکردیم و دانشآموزی که خارج از کلاس بود باید چیز انتخاب شده را با حدس زدن و پرسیدن سؤالات مختلف، پیدا میکرد. گاهی هم برنامه تلویزیونی مورد علاقه بچهها را به فارسی نمایش مىدادند و یا یکی کارتهای پوکیمان (شخصیتی کارتونی) را و دیگری بازی بسکتبال را به فارسی برای دیگران توضیح میداد که چیست.
۶- یکی دیگر از برنامههای مورد علاقه هر دو گروه نیز «تمرین آزاد» بود. هر هفته پوستری جدید تهیه میکردم. روی مقوایی بزرگ عکسهای مختلفی مىزدم مثلاً عکسهای زیبایی از چهار فصل سال، میوههای مختلف چهار فصل، بازیها و ورزشهای گوناگون. اول هرکدام از دانشآموزان یک جمله راجع به یکی از عکسها میگفت و این دور میگشت تا وقتی که دیگر هیچ کس جملهای نداشت که بگوید و به جملات دیگران اضافه کند.
از این تمرین نیز برای تکرار چیزهایی که یاد گرفته بودند، برای ترکیب مطالبی که میدانستند و از همه مهمتر برای آموختن مطالب جدید استفاده میشد.
۷- گاهی هم نوارهای مکالمه کمکی برای دانشآموزانی که نیاز داشتند تهیه میکردم. اغلب برای تمرین، موضوعی را انتخاب مىکردم که دانشآموزان روی آن کار کنند و هفته بعد آن مطلب را در کلاس بیان کنند. مثلاً مطلبی چون «صبحها از وقتی که از خواب بلند میشوید تا وقتی که به مدرسه مىروید چه کار میکنید؟» و یا «اتاق خود را توصیف کنید».
هر موقع که دانشآموزی نیاز به کمک داشت مطلب خودم و یا مطلب خوب یکی از دانشآموزان را با صدای خودش، ضبط میکردم و به دانشآموزی که احتیاج داشت میدادم تا گوش و تمرین کند، و بعد مطلب خود را ارائه دهد.
باید بگویم که این کلاسها بسیار موفق بود. هم پدر و مادرها و هم خود دانشآموزان از این کلاسها بسیار راضی بودند و سخنان تشویقآمیز بسیاری مىشنیدم. مثلاً دانشآموزی مىگفت که از وقتی به کلاس من آمده ترس ندارد که به ایران برود چون مىتواند فارسی حرف بزند.
این قدمی کوچک برای نیاز بزرگی است. تعداد زیادی از دانشآموزان در خارج از ایران به چنین برنامههایی نیاز دارند. هدف نهایی این نیست که به دانشآموزان در سطح ابتدایی مکالمه یاد دهیم بلکه باید به این گروه به عنوان گسترشدهندگان زبان فارسی نگاه کرد. تعدادی از اینها مىتوانند به کلاسهای زبان فارسی در دانشگاهها بروند. عدهای میتوانند علاقه خود را نسبت به یادگیری زبان فارسی به فرزندان خود منتقل کنند. بنابراین شورای گسترش زبان فارسی باید رفع نیاز این گروه را به طور جدی در دستور کار خود قرار دهد و مشوق تشکیل کلاسهای مکالمه زبان فارسی برای این گروه باشد. به علاوه لازم است به بررسی مسائل دانشآموزانی که فارسی صحبت نمیکنند و علاقهای هم به آن ندارند پرداخت. باید بازآموزی آموزگاران این نوع کلاسها در صدر فعالیتهای شورای گسترش زبان و ادبیات فارسی در آمریکای شمالی قرار گیرد چرا که اغلب آموزگاران نه در آموزش زبان دوم تجربه دارند و نه مشکلات این نوع دانشآموزان را خوب درک میکنند.
برگرفته از: کتاب آموزش زبان فارسی، مشکلات و راهکارها – شورای گسترش زبان فارسی در آمریکای شمالی